تظاهرات 22 بهمن موچان

 

این عکس ها کامل نیستند و در روزهای آینده بقیه ی عکس ها هم آماده می شود

22 بهمن روستاي موچان



 

 





نمایشگاه صنایع دستی.....

صنايع دستي موچان
صنايع دستي موچان
صنايع دستي موچان براي ديدن گزارش كامل اين نمايشگاه روي اينجا كليك كنيد

جشن میلاد امام حسن عسکری و ایام دهه ی فجر

روز جمعه 19 بهمن به مناسبت اين ايام مبارك در مسجد جامع جشني برگزار شد اين مراسم

ابتدا با قرائت آياتي از قرآن مجيد آغاز شد و آقاي غلامعلي صاحبي با تبريك دهه ي فجر چند

دقيقه اي از آن ايام خاطره انگيز خاطراتي بيان كردند و سپس اشعاري در وصف اين روزهاخوانده

 شد مراسم با اجراي ديگر سخنرانان ادامه يافت و بعد از آن مسابقات طرح سوال براي خانم ها

و آقايان و مسابقه ي خردسالان اجرا شد، معرفي برگزيده هاي نمايشگاههاي صنايع دستي

بانوان و نقاشي كودكان ، برگزيدگان كلاس هاي قرآن آقايان و پسران خردسال از ديگر برنامه

هاي اين جشن بود. ضمن اينكه در اين مراسم به همه ي كودكاني كه در اين جشن

 حاضر بودند هدايايي داده شد 

 جشن پيروزي در موچان


جشن پيروزي در موچان


جشن پيروزي در موچان


جشن پيروزي در موچان براي ديدن گزارش كامل نمايشگاه نقاشي خردسالان روي اينجا كليك كنيد


جشن 22 بهمن موچان


جشن 22 بهمن موچان


جشن 22 بهمن موچان


جشن 22 بهمن موچان


جشن 22 بهمن موچان


جشن 22 بهمن موچان    

بازدید از خانواده ی شهدا

در ایام خجسته ی فجر مسئولین بخشدار محترم آقای خزائی پور و همراهانشان به همراه جناب آقای امیدی

رئیس بنیاد شهید شهرستان شازند و همراهانشان و نمایندگان پایگاه بسیج و

دهیار محترم از جاند خانواده ی روستای موچان سرکشی کردند 

  بازديد از خانواده هاي شهداي موچان


بازديد از خانواده هاي شهداي موچان

بازديد از خانواده هاي شهداي موچان
بازديد از خانواده هاي شهداي موچان
بازديد از خانواده هاي شهداي موچان
بازديد از خانواده هاي شهداي موچان  

دیدار با صالحین موچان

به مناسبت ايام ده ي فرخنده و با سعادت فجر حاج آقا ملكي به همراه فرمانده ي

محترم حوضه ي هفته و ديگر همراهانشان در جمع صميمي كلاس عمومي صالحين حضور يافتند

ديدار با صالحين


ديدار با صالحين


ديدار با صالحين


ديدار با صالحين


   

در گذشت آقاي ابوالفضل اله وردي تسليت باد

از طرف اعضاي حلقات صالحين در گذشت اين دلسوخته ي اهل بيت (ع) و عاشق راستين

قرآن و عترت را به خانواده ي محترم ايشان تسليت مي گوييم


مرحوم ابوالفضل اله وردی از اعضای فعال صالحین بودند

انقلاب ما انفجار نور بود

دهه ي فجر

سردار مهدی صدیق: ما به سوريه  نيروي جنگي اعزام نكرده ايم اما...

 

سردار صدیق: ما به سوريه  نيروي جنگي اعزام نكرده ايم، اما چند تن از يادگاران سبز پوش دوران 

 جنگ با نفس مبارك خود به مردم سوريه آموخته اند چگونه در برابر دشمن مقاومت كنند

 

سردار فياض

سردار صدیق فرمانده ي كل سپاه روح الله در مراسم يادواره ي

 14 شهيد روستاهاي تكيه، كرك و چناس. در خلال سخنان

خود به روزهاي سخت زمان انقلاب و جنگ تحميلي اشاره

 كردند و دليلپيروزي هاي انقلاب اسلامي را بصيرت ملتي یادآور

 شدند كه با رهبري امام خميني (ره) انقلاب را از

گرفتاري ها رهايي بخشيدند، سردار صدیق در ادامه ي

 سخنان خود در مورد مقاومت مردم سوريه 

 گفتند ما به سوريه  نيروي جنگي اعزام نكرده ايم، اما چند تن از يادگاران سبز پوش دوران جنگ با

نفس مبارك خود به مردم سوريه آموخته اند چگونه در برابر دشمن مقاومت كنند

يادواره ي 14 شهيد روستاهاي كرك چناس و تكيه


اولين يادواره ي 14 شهيد سر افراز روستاهاي كرك چناس و تكيه بر گزار شد

اين مراسم  روز پنج شنبه در روز دهم بهمن ماه ۱۳۹۲در روستاي كرك برگزار شد

و گروه جانبازان قمربنی هاشم شهر مقدس قم اجراي يادواره ي 14 شهيد روستاهاي كرك

چناس و تكيه را بر عهده داشتند

گفتني ست جناب سرهنگ آبايي فرمانده ي سپاه شازند حجة الاسلام فاطمي نيا امام جمعه ي

شهر شهباز و همچنين سردار مهدي صديق سخنرانان اين مراسم بودند

 جمعي از بسيجيان روستاي موچان ضمن شركت در اين مراسم در آستانه ي دهه ي فجر با شهدا

عهدي دوباره بستند

يادواره ي 14 شهيد روستاهاي تكيه، كرك و چناس


برای دیدن عکس های این مراسم به ادامه ی مطلب بروید

ادامه نوشته

دلیل صلح امام حسن (ع) چه بود؟

پرسش :

علت صلح و سازش امام حسن (ع) با معاويه چيست؟ آيا جنگ علي (ع) با معاويه، با صلح امام حسن (ع) با معاويه سازگار است و تفاوت در چيست؟


پاسخ :

در پاسخ به اين شبهه بايد گفت كه اولاً: اگر امام حسن (ع) امام بود مثل علي (ع) حجّت خداست و بر او نمي توان اشكال گرفت. ثانياً: اگر امام علي (ع) در شرايط امام حسن (ع) بود او هم صلح مي‌كرد و مطابق بر سيره پيامبر (ص) عمل مي نمود، كه پيامبر (ص) در جنگ حديبيه صلح كرد. ثالثاً: خود امام حسن (ع) قبل از صلح با معاويه با مردم صحبت كرد و از آن‌ها پرسيد آيا جنگ مي‌كنيد يا صلح؟ همه صلح را اختيار كردند. رابعاً: اوضاع سياسي (چه از لحاظ داخلي چه خارجي) زمان امام حسن (ع) منجر به صلح آن حضرت شد.
جواب تفصيلي:
اين شبهه كه آيا جنگ امام علي (ع) با معاويه و صلح امام حسن (ع) با معاويه سازگار است؟ در پاسخ بايد گفت اولاً: اگر قبول كنيم امامتِ امام علي (ع) و پس از او امام حسن (ع) را و بپذيريم كه هر دو حجّت خدا هستند پس ديگر نمي توان بر امام حسن (ع) اشكال گرفت كه چرا صلح كرد و چرا در برابر معاويه جنگ نكرد، چرا كه هر دو حجّت خدا هستند بر مردم، چه قيام كنند و چه صلح نمايند بر مسلمانان است كه از ايشان تبعيّت كنند و حكم آنان حكم الهي است، هر چند كه فلسفه و حكمت آن بر عموم روشن نباشد.
ثانياً: شرايط زمان امام حسن (ع)با شرايط زمان امام علي (ع) متفاوت بود اگر امام علي (ع) هم در شرايط دوران امام حسن (ع) واقع مي‌شد، همان كاري را مي‌كرد كه پسرش امام حسن(ع) انجام داد، چرا او هم مجري احكام الهي است و همان سيره و روشي را انتخاب مي‌كند كه خدا و رسولش انتخاب مي‌كنند.همچنان‌كه اين سيره و روش امام حسن (ع) را در سيرة پيامبر (ص) مي بينيم كه پيامبر (ص) در جنگهاي زيادي چون بدر و اُحد، خندق (احزاب) و... جنگيدند و در مقطعي ديگر كه شرايط براي جنگ آماده نبود مثل حديبيه صلح فرمودند. در كلامي امام حسن (ع) علت صلح خود را چنين بيان مي‌كند: «علت صلح من با معاويه، همان علت صلح رسول خدا (ص) با بني‌ضَمَرِه و بني اشجع است، هنگامي كه از حديبيه بر مي‌گشت؛ منتهي فرقي كه هست اين است كه آنان آشكارا كافر بودند ولي معاويه و يارانش در باطن كافرند (و در ظاهر لباس مسلماني بر تن دارند.) اگر من از جانب خدا امام هستم پس جايز نيست در قبول صلح و يا جنگ به سفاهتِ رأي، نسبت داده شوم، اگر چه حكمت آنچه انجام مي دهم براي افراد مشتبه باشد آيا نمي بيني كه خضر به خاطر سوراخ كردن كشتي و كشتن پسر و تعمير ديوار، از طرف موسي (ع) مورد غضب واقع شد؛ براي آن‌كه علت براي او مشتبه بود، تا اين‌كه خضر به او خبر داد و موسي راضي شد. هم چنين من نيز به خاطر صلحي كه با معاويه كردم، از طرف كساني كه علت امر را نمي دانستند مورد غضب واقع شدم، و اگر من صلح نمي كردم معاويه يك نفر شيعه روي زمين باقي نمي‌گذاشت اما در مورد موسي،‌ بايد گفت،‌كه رعيّت خضر نبود بلكه مصاحب او بود و موسي رسول بود و خضر رسول نبود ولي مكلف به باطن و موسي هم مكلف به ظاهر، لكن رعيّت امام حسن (ع) از نظر شرع مكلف بودند و بايد از آن حضرت متابعت مي‌كردند، كه نكردند.
ثالثاً: از جمله عللي كه مي‌توان براي علت صلح آن حضرت ذكر نمود مي‌توان به خطبه آن حضرت قبل از صلح با معاويه اشاره كرد كه خطاب به مردم فرمود: «شك و پشيماني، ما را از جنگ لشگر شام باز نداشت، بلكه با سلامت نفس و اطمينان و شكيبايي با آنان مي‌جنگيديم ولي سلامت نفس با كينه و عداوت مخلوط گرديد و استقامت با تزلزل در هم آميخت و شما كه به صفين مي رفتيد، دين را در پيش رو و دنيا را در پشت سر داشتيد ولي اكنون دنيا را در جلو و دين را پشت سر افكنده‌ايد، بدانيد ما براي شما آنچنانيم كه بوديم (و تغيير نكرده ايم) ولي شما نسبت به ما آنچنان كه بوديد نيستيد. بدانيد معاويه ما را وادار به امري كرد كه در آن شرافت و انصاف نيست، اگر كشته شدن را دوست داريد، پيشنهاد وي را بر مي گردانيم و با دَم شمشيرها با او برخورد مي‌كنيم؛ و اگر زنده بودن را دوست داريد، پيشنهاد معاويه را قبول مي‌كنيم. هنگامي كه سخن به اينجا رسيد همه فرياد زدند. « البُقية البُقية» يعني «ما را باقي بدار و از انديشه‌ات بيرون نياور (يعني ما از جنگ ديگر خسته شده ايم).
رابعاً: اوضاع و شرايط خارجي كشور اسلامي و هم وضع داخلي عراق و اردوي حضرت، هيچ كدام مقتضي ادامه جنگ نبود كه هر كدام را جداگانه بررسي مي‌كنيم:
1ـ از نظر سياست خارجي، آن روز جنگ داخلي مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زيرا امپراتوري روم شرقي كه ضربه‌هاي سختي از اسلام خورده بود، همواره مترصّد فرصت مناسبي براي تلافي بود، و از اين گزارش جنگ داخلي مسلمانان كمال استفاده را كردند به گونه‌اي كه با سپاهي عظيم عازم جمله به كشور اسلامي شدند و يعقوبي مي‌نويسد: هنگام بازگشت معاويه به شام (پس از صلح با امام حسن (ع)) به وي گزارش رسيد امپراتور روم با سپاه منظّم به قصد كشور اسلامي حركت كرده است. معاويه چون قدرت مقابله با چنين سپاه بزرگي را نداشت، با آن‌ها پيمان صلح بست و متعهد شد صد هزار دينار به دولت روم شرقي بپردازد
پس اگر اين جنگ داخلي صورت مي گرفت نه به نفع امام حسن (ع) بود نه معاويه؛ بلكه ضرر آن متوجّه تمام مسلمانان مي‌گشت.
2ـ از نظر سياست داخلي، جنگ جمل و صفين و نهروان و... در بسيار از ياران امام علي (ع) يك نوع خستگي از جنگ ايجاد كرده بود، زيرا طيّ پنج سال خلافت امام علي (ع) ياران آن حضرت هيچ وقت اسلحه به زمين ننهادند مگر به قصد آن‌كه فردا در جنگ ديگري شركت كنند، و از طرف ديگر اين جنگ با بيگانگان نبود، بلكه در واقع با اقوام و برداران آن‌ها بود كه اين‌كه در جبهة معاويه مستقر بودند.
در ثاني، سپاه امام حسن (ع) يك سپاه ناهماهنگ و متشكّل از گروههاي مختلف بود، از جمله: شيعيان امام علي (ع) و خوارج كه از هر وسيله اي براي جنگ با معاويه استفاده مي‌كردند و افراد سودجو و دنياپرست كه طمع منافع مادي داشتند و گروهي كه از تعصب عشيرگي و صرفا به پيروي از رئيس قبيلة خود، براي جنگ حاضر شده بودند نه به خاطر دين.
مضافا بر اين موارد،‌مردم كوفه و عراق در آن زمان به مردمي پيمان شكن ملقّب بودند، همان‌طور كه با امام علي (ع) پيمان شكستند؛ و بارزترين اين پيمان شكني‌ها از آنِ فرماندة‌خائن آن حضرت بود به گونه‌اي كه امام حسن (ع) عبيدالله بن عباس را با دوازده هزار نفربه عنوان طلاية لشگر، گسيل داشت ولي طولي نكشيد كه به امام خبر رسيد كه، عبيدالله با دريافت يك ميليون درهم از معاويه، شبانه با هشت هزار نفر به وي پيوست. اين در حالي بود كه دو پسر عبيدالله را «بسربن ارطاة» يكي از فرماندهان معاويه، كشته بود.[و نيز شايعه پراكني معاويه به اين‌كه امام حسن (ع) تن به صلح داده است و تحت تأثير قرار گرفتن لشگر امام حسن (ع) و در نتيجه حمله بردن آن‌ها به خيمه حضرت و غارت آن و در صدد ترور و قتل حضرت برآمدن و متفرق شدن از ميدان جنگ باعث شد تا بر آن حضرت صلح را تحميل نموده و ايشان را مجبور به صلح نمايند. براي مطالعة بهتر مي‌توان به طرائف سيد بن طاووس و سيرة پيشوايان مهدي پيشوايي مراجعه شود.

صلح امام حسن(ع)

منبع: http://www.andisheqom.com

حلقات صالحین و جشن میلاد پیامبر (ص) و  امام جعفر صادق (ع)

میلاد با سعادت پیامبر(ص) و امام جعفر صادق (ع)

ميلاد پيامبر (ص) و امام جعفر صادق(ع)

به همین مناسبت اعضای فعال حلقه های صالحین کنار هم جمع شدند و این عید فرخنده را جشن گرفتند

عکسها در ادامه ی مطلب

ادامه نوشته

کلاس های صالحین






براستی این کلاس ها خالی از هر گونه تکبر و غرور است

خالی از هر گونه آلایش های روزمره بر گزار می شود

و به راستی علمای دین اسلام از این گونه کلاس ها راه خود را یافته اند

هفته ي وحدت

شرح مناسبت:
۱- ولادت حضرت محمد(ص) به اتّفاق نظر شيعيان در ۱۷ ربيع الاول در سال عام الفيل مي‏باشد، ولي برخي از مسلمانان، اين واقعه را در روز دوازدهم اين ماه دانسته‏اند. كنيه‏ي آن حضرت، ابوالقاسم و القاب ايشان، رسول اللَّه، نبي اللَّه، خاتم الانبيا، سَيِّدُالبَشَر و... مي‏باشد. پدر ايشان عبداللَّه بن عبدالمطلب و نيز مادر آن حضرت آمنه بنت وَهَب است. رقيه، ام كلثوم، زينب، قاسم، عبداللَّه، ابراهيم و حضرت فاطمه‏ي زهرا(س) فرزندان پيامبر اسلام مي‏باشند كه به جز فاطمه(س) همگي در دوران حيات پيامبر، از دنيا رفتند. دوران زندگي پيامبر اكرم(ص) در دو شهر مكه و مدينه سپري شد. ايشان پس از آن كه در چهل سالگي براي پيامبري برگزيده شدند، در ابتدا دين الهي را به طور مخفيانه تبليغ مي‏كردند و پس از سه سال، به دعوت آشكار دست زدند. رنج‏ها و سختي‏هاي فراواني كه پس از درگذشت ابوطالب، عمو و حضرت خديجه(س) همسر آن حضرت بر ايشان گذشت و همچنين اعلام آمادگي مردم يثرب براي پذيرفتن آن پيامبر عظيم‏الشأن، زمينه ساز هجرت بزرگ ايشان به مدينه گرديد. ده سال آخر عمر و رسالت حضرت محمد(ص) در مدينه، همراه با جنگ‏ها، فتوحات و انتشار آيين آسماني اسلام همراه بود.
۲-وحدت و يكپارچگى مسلمانان و لزوم اتحاد و اتفاق كلمه ميان ايشان بلكه ضرورت توحيد كلمه بر محور كلمه توحيد براى همه موحدان و خداپرستان روى زمين، از تعاليم و آموزشهاى اساسى آيين اسلام و از اصول فرهنگ قرآنى است. و بر همين اساس، قرآن كريم يكى از عمده ‏ترين و سازنده ‏ترين اهداف رسالت رسول اكرم صلى الله عليه و آله را تاليف قلوب و ايجاد انس و تفاهم به جاى خصومت و دشمنى بيان مى‏دارد و اگر كسى در تاريخ، به ديده عبرت بنگرد اين معنى را از شاهكارهاى رسالت محمدى‏ صلى الله عليه و آله مى‏يابد. «واعتصموا بحبل الله جميعا ولاتفرقوا»همگى به حبل و رشته خداوندى چنگ بزنيد و پراكنده نگرديد.
 
منبع : http://www۲.irib.ir/occasions

 

فرار شاه از ايران

فرار شاه از ايران به روايت همسرش
 
محمدرضا بیم آن را داشت كه ما به سرنوشت ژنرال داوود خان رئیس دولت افغانستان ـ كه به اتفاق تمام اعضای خانواده اش اعدام شد ـ دچار شویم. خوشبختانه محمدرضا با پیش بینی درست از ماه ها قبل همه اعضای خانواده دیبا و پهلوی را به خارج فرستاده بود فرزندانم در امریكا بودند بیشتر اعضای خانواده محمدرضا هم به جز والاحضرت شمس و شوهرش در امریكا بودند و جایشان امن بود. اما من و محمدرضا ماهها بود از وحشت این كه به دست انقلابیون بیفتیم خواب راحت نداشتیم.

پس از ناكامی جمشید آموزگار، جعفر شریف امامی و ازهاری در مهار كردن امواج خشم و نفرت عمومی مردم در جریان نهضت اسلامی، شاه آخرین تیر خود را رها كرد و سعی كرد با انتخاب یكی از اعضای جبهه ملی كه به ظاهر از مخالفان شاه باشد، خشم مردم را فرو نشاند. به همین جهت شاپور بختیار به شرط گرفتن اختیارات كامل و خروج شاه از كشور بعد از رای اعتماد مجلسین به دولت، نخست وزیری را پذیرفت.سرانجام در روز 26 دی 1357، شاه پس از سالها ظلم و جنایت در حق مردم مسلمان ایران، به همراه همسرش، ایران را به سمت مصر ترك كرد، در حالی كه حتی نزدیك ترین حامیان و اربابانش هم از پذیرفتن او امتناع كردند. در ذیل جریان این فرار از زبان همسر شاه كه در آخرین روزهای حضور شاه در ایران در كنار وی بوده و همسفر او در خروج از كشور بوده است، نقل می شود:

عزیمت اشك آلوده محمدرضا و من در 26 دی ماه 1357 انجام شد. دخالت امریكا در امور داخلی ایران به اندازه ای رسیده بود كه دیگر حتی ما را هم در جریان امور قرار نمی دادند، مثلا ژنرال رابرت هایزر مدتها بود به ایران آمده و فعالیت می كرد در حالی كه ما اصلا اطلاع نداشتیم . وقتی محمدرضا فهمید ژنرال هایزر در تهران است بیشتر مشكوك شد  و به من گفت: به محض اخذ رای اعتماد توسط بختیار كشور را ترك خواهیم كرد. ما در روزی كه بختیار به مجلس رفته بود در فرودگاه بودیم و جریان مجلس را از طریق تلفن بی سیم گوش می كردیم. محمدرضا بیم آن را داشت كه ما به سرنوشت ژنرال داوود خان رئیس دولت افغانستان ـ كه به اتفاق تمام اعضای خانواده اش اعدام شد ـ دچار شویم. خوشبختانه محمدرضا با پیش بینی درست از ماه ها قبل همه اعضای خانواده دیبا و پهلوی را به خارج فرستاده بود فرزندانم در امریكا بودند بیشتر اعضای خانواده محمدرضا هم به جز والاحضرت شمس و شوهرش در امریكا بودند و جایشان امن بود. اما من و محمدرضا ماهها بود از وحشت این كه به دست انقلابیون بیفتیم خواب راحت نداشتیم. روزی كه برای خروج از كشور به فرودگاه رفتیم (26دیماه57) ارتشبد قره باغی آمد جلوی هلی كوپتر و احترام كرد .بعد سپهبد بدره ای جلو آمد و من و محمدرضا را بوسید. محمدرضا به قره باغی و بدره ای ، خسرو داد ، ربیعی و اسیر افسران عالی رتبه حاضر در پاویون سلطنتی گفت: ما برای مدت كوتاهی استراحت می كنیم تا ببینیم چه می شود؟ افسران حاضر مثل بچه های كوچك گریه می كردند. سپهبد ربیعی فرمانده نیروهای هوایی دست محمدرضا را گرفته بود و رها نمی كرد. عده ای خود را روی پای محمدرضا انداخته بودند. محمدرضا به عنوان آخرین دستورات به آنها گفت: ما در این شرایط احتیاج به نهایت میهمن پرستی شما داریم. قره باغی با صدای نسبتا بلند گفت: اعلیحضرت  چه دستور می دهند؟محمدرضا گفت: ابتكار عمل به دست خود شما است همان كه گفتم احتیاج به میهن پرستی در نهایت معنی آن داریم امیدواریم خودتان را نشان بدهید.

محمدرضا به قره باغی و بدره ای ، خسرو داد ، ربیعی و اسیر افسران عالی رتبه حاضر در پاویون سلطنتی گفت: ما برای مدت كوتاهی استراحت می كنیم تا ببینیم چه می شود؟ افسران حاضر مثل بچه های كوچك گریه می كردند.

 محمدرضا از آن كه مجبور به ترك وطن شده بود به شدت متاثر و ناراحت بود ساعت از یك بعد از ظهر گذشته بود كه ما در میان بدرقه دكتر شاهپور بختیار (نخست وزیر) دكتر جواد سعید (رئیس مجلس شورای ملی) دكتر علی قلی اردلان (وزیر دربار) و فرماندهان عالی رتبه ارتش و گروهی از رجال و شخصیت های مملكتی فرودگاه مهر آباد تهران را ترك گفتیم. محمدرضا در گفتگوی كوتاهی كه پای پلكان هواپیما با خبرنگاران انجام داد گفت: برای چند روز استراحت به اسوان (مصر) می رود او اضافه كرد همان طور كه در موقع تشكیل این دولت گفته بودم مدتی است كه احساس خستگی می كنم و احتیاج به استراحت دارم ضمنا گفته بودم بعد از این كه خیال ما راحت شود و دولت مستقر شود به مسافرت خواهم رفت و این سفر اكنون آغاز می شود. امروز با رای مجلس شورای ملی كه پس از سنا داده شد امیدوارم كه دولت بتواند هم در جبران گذشته و هم در قانون گذاری آینده موفق شود و برای این كار ما مدتی به همكاری و حسن وطن پرستی به معنای اشد كلمه احتیاج داریم سخن دیگری غیر از حفظ مملكت و انجام وظیفه بر اساس میهن پرستی ندارم... محمدرضا همین اندازه گفت كه خسته است و برای معالجه كشور را ترك می كند و از پاسخ به این پرسش كه كی باز خواهد گشت خودداری نمود و گفت كه این به وضع مزاجی اش بستگی خواهد داشت. محمدرضا در حالی كه از پلكان هواپیما بالا می رفتیم گریه می كرد. در هواپیما خودش به كابین خلبان رفت و هدایت هواپیما را به عهده گرفت و تا فرودگاه اسوان بدون استفاده از خلبان اتوماتیك شخصا هواپیما را هدایت كرد. ما پنج روز در مصر بودیم اما امریكایی ها به ما دستور دادند تا خاك مصر را ترك كنیم در روز پنجم سفیر امریكا به دیدار محمدرضا در اسوان آمد و بدون مقدمه چینی ها تشریفاتی به صراحت گفت شما باید فردا صبح خاك مصر را ترك كنید.

همه چیز درمورد شارون

نگاهی نو به زندگی قصاب صبرا و شتیلا + تصاویر

 

قبل از هر چيز به دليل دلخراش بودن تصاوير عذر خواهي مي كنم 

شارون را چقدر می شناسید؟ از دیگر جنایت های قصاب صبرا و شتیلا تاکنون چقدر شنیده اید؟
 گروه گزارش ویژه مشرق:اسرائیل، فرزند نامشروع آمریکا و انگلیس تا کنون لکه های ننگ بسیاری بر تاریخ بشریت و حقوق انسانی بر جای گذاشته است. در بیش از 60 سال حیات این فرزند نامشروع و این موجودیت سراسر توهین به انسانیت، صفحات تاریخ، برگ های بیشماری از جنایات صهیونیست ها را ثبت کرده است. لکه های ننگی که نظیر آن را تاریخ کمتر به خود دیده و هرگز از حافظه ملت های آزاد و آزادی خواه جهان حذف نخواهد شد.

رژیم کودک کش اسرائیل تا به امروز در معرفی شخصیت های منفور و پلید به جهان، گوی سبقت را حتی از کشورهای بنیانگذار خود نیز ربوده و تا کنون برنده رقابت جنایت و توهین به انسانیت و حقوق انسانی بوده است.


از زندگی حیوانی تا حیات نباتی یک جنایتکار

شارون

آریل شارون، وزیر جنگ و نخست وزیر پیشین این رژیم که سالها به زندگی نباتی دچار شده بود، از جمله دست پرورده های صهیونیسم است که کلکسیونی از جنایات به شیوه های مختلف را در پرونده افتخارات خود دارد. شارون طی حیات ننگین خود از هیچ جنایت و عمل ضد بشری علیه ساکنان سرزمین غصب شده فلسطین کوتاهی نکرده و افتخار قتل نوزاد چند روزه تا زنان و مردان کهنسال را از آن خود کرده است.

در این گزارش، به زندگی، جنایت ها و سرانجام قصاب صبرا و شتیلا پرداخته خواهد شد.

شارون؛ قاتل 13 ساله

آریل ساموئل مردخای شاینرمن، معروف به آریل شارون، در سال 1928 در خانواده ای یهودی و لهستانی الاصل بدنیا آمد. پس از مهاجرت از لیتوانی به فلسطین، در همان سنین نوجوانی روحیه قساوت و جنایت به خوبی در شارون به چشم آمد. در سن 13 سالگی وی به گروهی موسوم به هاگانا پیوست. وظیفه این گروه از سال 1920 تا 1948 در منطقه تحت تسلط انگلستان، بیرون کردن فلسطینیان از خانه ها و زمین هایشان با هدف تصرف مناطق فلسطینی نشین بود. شارون در این گروه و از همان سنین 13 - 14 سالگی، با آدمکشی آشنا شد. در روند غصب زمین های فلسطینیان، شارون فلسطینی هایی که مقاومت می کردند را به قتل می رساند.

شبه نظامیان هاگانا - هسته اصلی ارتش غاصب اسرائیل مأمور تخریب و تصرف خانه ها و زمین های فلسطینیان بودند


هاگانا گروه هایی از مهاجران یهودی بودند که با مسلح شدن توسط نیروهای انگلیسی حاضر در فلسطین، به تدریج تا زمان اعلام رسمی تشکیل دولت اسرائیل، وظیفه غصب اراضی فلسطینیان را بر عهده داشتند و بعدها پس از تشکیل این رژیم، بنیان ارتش اسرائیل، شبه نظامیان هاگانا بودند. پیش از هاگانا نیز از سال 1907، گروه هایی تحت عنوان "هاشومیر" و "برگیورا" برنامه ریزی و اشغال تدریجی فلسطین را کلید زده بودند.

شارون در نوجواني

آریل شارون در لباس گروه هاگانا در سنین نوجوانی

به جز عملیات اشغال، هاگانا وظیفه قاچاق انسان و ورود غیرمجاز یهودیان به فلسطین را نیز بر عهده داشت.

وی تا سن 19 سالگی در هاگانا عملیات تجاوز، غارت و غصب املاک ساکنان فلسطین را بخوبی انجام داد تا در سال 1947 و در سن 19 سالگی به عضویت نیروهای امنیتی شهرک های یهودی نشین در آمد.

در جنگ 1947 شارون فرمانده گروهان پیاده نظام اسرائیل در اسکندریه بود و در جریان این جنگ نیز مجروح شد اما جان سالم به در برد.

 
شارون 

 

وی پله های ترقی در ارتش اسرائیل را به سرعت طی کرد و در سال 1952 به فرماندهی اطلاعات مرکزی ارتش منصوب شد.

شارون با تشکیل گردانی به نام گردان 101، متشکل از زندانیان یهودی خطرناک و عمدتا محکوم به مرگ، حمله به روستاهای فلسطینی و پاکسازی نژادی را آغاز کرد. حمله به روستای القبیه، 41 خانه را همراه با ساکنان آن منفجر کردند. در جریان این حمله 70 فلسطینی کشته شدند. شارون بعدها مدعی شد گمان می کرده که این خانه ها خالی از سکنه هستند.

روستای القبیه در شمال شرقی بیت المقدس و در 44 کیلومتری غرب رام الله واقع است. در ساعت 7 بعدازظهر 14 اکتبر 1953 مورد حمله شبه نظامیان هاگانا قرار گرفت. در این هجوم، صهیونیست ها با لباس مبدل و به رهبری آریل شارون، 70 زن و مرد و کودک فلسطینی را قتل عام کردند

شارون

 

خود زنی برای فرار از پاسخگویی

در سال 1973 و در جریان جنگ یوم کیپور میان مصر و اسرائیل که به اشغال صحرای سینا و بحران کانال سوئز منجر شد، شارون و گردان های تحت امرش بارها از دستورات رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل در آن زمان سرپیچی کردند و بارها بدون اجازه از فرماندهان، به مواضع نیروهای مصری حمله کرد که منجر به کشته شدن ده ها نظامی اسرائیلی شد. اعمال خودسرانه شارون تا سال ها موجی از انتقاد علیه وی را به همراه داشت. وی پس از شکست اولیه از نیروهای مصری، برای تحت تاثیر قراردادن فرماندهان مافوق خود، وانمود کرد که در جریان درگیری مجروح شده است.

شارون

شارون برای فرار از مؤاخذه پس از شکست، وانمود به زخمی شدن می کرد


شارون پیش از این در جریان حمله نافرجام به بیت المقدس برای اشغال آن که از سوی نیروهای نظامی اردنی عقب رانده شده بود، شایعه مجروحیت شدید خود را مطرح کرد که باز هم نادرستی آن مشخص شد.

شارون در تمام عملیات هایی که با شکست همراه بوده، برای فرار از بازخواست و کاستن از انتقادات، زخمی می شد!


شارون

 

در زمان مناخیم بگین، شارون به وزارت شهرک سازی و کشاورزی منصوب شد. وی در سخنرانی خود و اعلام سیاست های اسکان خود خطاب به یهودیان گفته بود: "همه باید بروند و هرچه می توانند زمین ها و ارتفاعات (فلسطین) را تصاحب کنند تا بر وسعت سرزمین یهود افزوده شود. هر آنچه امروز تصاحب کردید برای شما خواهد بود و اگر تصرف نکنید سرزمین آن ها (فلسطینیان) باقی خواهد ماند."

مناخیم بگین در سال 1981، وی را به سمت وزارت دفاع این رژیم برگزید تا سکوی پرتابی باشد برای جنایت های هولناک بعدی شارون.


کلکسیون جنایات شارون

شارون بطور رسمی قتل و کشتار را از 13 سالگی آغاز کرد! در همان زمان عضویت در هاگانا شارون فلسطینیان بسیاری را در جریان تصرف زمین هایشان به قتل رساند.

منفجر کردن 41 خانه به همراه ساکنان آن در روستای القبیه و قتل عام 70 فلسطینی – عمدتا زن و کودک – از اولین قتل عام های شارون محسوب می شود.

 

اما این ننگ بشریت در ادامه حیات سیاسی خود در سمت های وزیر شهرک سازی و وزیر جنگ و در نهایت نخست وزیری، جنایتی را در تاریخ ثبت کرد که دیگر کشتارهای وی در زمان عضویت در ارتش و فرماندهی های متعدد نظامی اش چندان به چشم نمی آید.


کشتار دیر یاسین؛ جنایتی دیگر از شارون و هاگانا

دیر یاسین نام دهی کوچک در نزدیکی بیت المقدس می‌باشد. تعداد ساکنان این ده در سال 1948 نزدیک به 700 نفر بود. در روز 10 آوریل این سال، این ده شاهد هجوم 3 گروه مسلح به نام ارگون به سرکردگی مناخیم بگین، گروه شتیرن به سرکردگی اسحاق شامیر و گروه هاگانا به سرکردگی دیوید بن گوریون بود. در این یورش که با مقاومت ساکنان ده همراه بود 250 نفر که بیشتر آنها را زنان، کودکان و سالمندان تشکیل می‌داد کشته شدند. همچنین در این حمله فجایع دیگری از جمله تجاوز جنسی، مثله کردن، پاره کردن شکم زنان باردار و منفجر کردن منازل نیز رخ داد .

دير ياسين

 

شارون در سال 1956 فرمانده تیپ زرهی ارتش اسرائیل شد و به درجه ژنرالی ارتقاء یافت. پس از جنگ شش روزه، با پیوستن به حزب لیکود، وارد عرصه سیاست شد و به عضویت کنیست – پارلمان – این رژیم در آمد. در زمان نخست وزیری اسحاق رابین، شارون به لطف سابقه درخشان کشتار و اشغال، مشاور نظامی وی شد.


 

کشتار صبرا و شتیلا ننگی ابدی برای شارون و اسرائیل

حادثه هولناک کشتار صبرا و شتیلا که عنوان "قصاب صبرا و شتیلا" را نیز برای شارون به همراه داشت، از تکان دهنده ترین جنایات وی است

كشتار صبرا و شتيلا

زنان و کودکان عمده ترین قربانیان نسل کشی صبرا و شتیلا بودند


پس از ناکامی تلاش صهیونیست ها برای واداشتن لبنان به صلح و خروج اعضای سازمان آزادی بخش فلسطین، اسرائیل بیروت را به خاک و خون کشید و بشیر جمایل، رهبر فالانژیست ها – مسیحیان مارونی لبنان- را به عنوان رئیس جمهور لبنان منصوب کردند. اما کمتر از 3 هفته، در انفجار دفتر حزب فالانژ، وی و بسیاری از مقامات این حزب کشته شدند.

پس از این انفجار، نیروهای رژیم صهیونیستی اردوگاه آورگان فلسطینی در جنوب بیروت که بیش از 30 هزار فلسطینی و لبنانی در آن سکونت داشتند، به محاصره خود در آورند.

نظامیان صهیونیست به فرماندهی آریل شارون به همراه شبه نظامیان مسیحی فالانژ، با محاصره این اردوگاه، سعی داشتند نیروهای سازمان آزادی بخش فلسطین را که دستاوردهای بسیاری را کسب کرده و تهدیدی برای اسرائیل بودند متلاشی کنند و لبنان را به منطقه امن اسرائیل تبدیل کنند

حمله به اردوگاه روز 16 سپتامبر 1982 – 25 شهریور 1361 – آغاز شد. حمله ای که ظرف 38 ساعت فاجعه ای باور نکردنی رقم زد. 3300 آواره فلسطینی و لبنانی به وحشیانه ترین شکل ممکن به قتل رسیدند.

آغاز عملیات با ورود شبه نظامیان فالانژ به اردوگاه و حمایت نظامیان صهیونیست کلید خورد. سپس با ورود صهیونیست ها کشتارها به اوج خود رسید.

گفته های بازماندگان فاجعه صبرا و شتیلا بیانگر اوج خوی درندگی صهیونیست هاست

به گفته برخی از این بازماندگان، ابتدا کشتارها با سلاح های سرد نظیر چاقو و تبر به فجیع ترین شکل ممکن آغاز شد. صهیونیست ها و فالانژیست ها با ورود به خانه های آورگان، به طرزی وحشیانه با بریدن سر و اعضای بدن فلسطینیان آن ها را به قتل می رساندند. به زنان و دختران پیش از کشتن آن ها بارها تجاوز می کردند و سپس آن ها را به قتل می رساندند.

کشتن زنان باردار و دریدن شکم های آن ها، زنده زنده سوزاندن کودکان و ذبح آن ها از جمله خاطرات تلخ بازماندگان این واقعه است.

دیوید هرست، نویسنده کتاب " تفنگ و شاخه زیتون؛ ریشه های ناآرامی ها در خاورمیانه" که به عنوان خبرنگار در زمان نسل کشی صبرا و شتیلا در بیروت حضور داشت، مشاهداتش را اینگونه در کتاب خود آورده است:

کتاب تفنگ و شاخه زیتون نوشته دیوید هرست

اولین واحد شامل 150 شبه نظامی فالانژیست از در اردوگاه شتیلا وارد شدند که گروهی از آنها علاوه بر سلاح، چاقو نیز به همراه داشتند. قتل عام به مدت 38 ساعت شروع شد و حتی در شب نیز با روشن کردن محوطه اردوگاه توسط اسرائیلی ها ادامه داشت: آنها به زور وارد خانه های مردم شده و فلسطینی های در خواب را به رگبار مسلسل بستند. فالانژ ها بعضاً قبل از کشتن آنان را شکنجه می دادند چشم هایشان را درمی آوردند، زنده زنده پوستشان را می کندند، شکم ها را می دریدند، به زنان و دختران گاه بیش از 6 بار تجاوز می کردند و بعد سینه هایشان را می بریدند و در آخر به ضرب گلوله آنها را از پا درمی آوردند. بچه ها را از وسط دو شقه می کردند و مغزشان را به دیوار می کوبیدند. در حمله به بیمارستان عکا تمام بیماران را بر روی تخت خود کشتند. دست بعضی را به ماشین می بستند و در خیابان ها می کشیدند، دست های فراوانی برای بیرون آوردن دستبند و انگشتر قطع شد. اجساد مردم تا چند روز بر زمین مانده بود و گربه ها از گوشت آنها می خوردند و آنقدر وحشی شده بودند که به مردم زنده نیز حمله می کردند زیرا به خوردن گوشت انسان عادت کرده بودند

.

مقامات ارتش اسرائیل، از جمله ژنرال آموس یارون فرمانده این نیروها در لبنان، بر بالای بام ساختمانی 7 طبقه در 200 متری اردوگاه مستقر شده بودند و از نزدیک بر این فاجعه نظارت می کردند. با وجود اعلام خبر قتل عامل به ژنرال رافائل ایتان رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل، وی دستور داد کشتار تا ساعت 8 صبح روز بعد نیز ادامه پیدا کند.

پس از ورود نظامیان به اردوگاه، تانکها و بلدوزرها نیز وارد اردوگاه شده و مناطقی را که نظامیان ترک کرده بودند به گلوله بسته و سپس با بولدوزر صاف می کردند. با نزدیک شدن به ساعات پایانی عملیات، بولدوزرها با حفر گورهای دسته جمعی، بسیاری از قربانیان را به همراه بسیاری دیگر که هنوز زنده بودند دفن کردند. به همین دلیل نمیتوان تعداد دقیق کشته ها را تخمین زد

پس از حضور صلیب سرخ در اردوگاه، هیچ یک از کشته ها به عنوان اعضای سازمان آزادی بخش فلسطین شناسایی نشدند و همگی غیرنظامیان و آوارگانی بودند که در آنجا پناه گرفته بودند.

شارون پس از این نسل کشی، به عنوان مسئول غیر مستقیم در کشتار معرفی شد و مدتی بعد از وزارت جنگ اسرائیل استعفا داد.

وی سپس با رسیدن به پست نخست وزیری، به جنایات خود علیه فلسطینیان ادامه داد.

شارون پس از رسیدن به نخست وزیری، با رفتن به مسجد الاقصی و تحریک فلسطینیان، درگیری های خونینی را میان نظامیان اسرائیلی و فلسطینیان باعث شد که بعدها سرآغاز انتفاضه مسجد الاقصی شد.


کشتار پناهندگان در روستای قانا

روستای قانا در جنوب لبنان در سال 1996 و در جریان جنگ لبنان مقر نیروهای سازمان ملل بود. با حمله جنگنده های اسرائیلی به جنوب لبنان، بسیاری از زنان و کودکان برای در امان ماندن از این حملات به مقر نیروهای سازمان ملل در این روستا پناه بردند. اما نیروهای رژیم صهیونیستی با زیرپا گذاشتن تمام مقررات و حقوق بین المللی و انسانی، این منطقه و ساختمان مورد نظر را زیر آتش سنگین توپخانه ویران کردند. در جریان این عملیات که موسوم به "خوشه های خشم" بود، بیش از 100 نفر که 33 نفر از آن ها کودکان زیر ده سال بودند، به شهادت رسیدند.

قتل مستقیم دو کودک فلسطینی

"جرج اسلویتزر" کارگردان هلندی درباره جنایت صبرا و شتیلا گفته است هنگام حمله نظامی اسرائیل به بیروت، پایتخت لبنان در سال 1982، شارون را مشاهده کرده که با کلت کمری خود دو کودک فلسطینی را در اردوگاه صبرا و شتیلا به قتل رسانده است .

اسلویتزر در مصاحبه با روزنامه فولکس کرانت چاپ هلند گفت: در حالی که کنار وزیر جنگ وقت اسرائیل ایستاده بود مشاهده کرد که وی با کلت کمری خود دو کودک فلسطینی را در فاصله تقریبا 10 متری در بخش ورودی اردوگاه صبرا و شتیلا به قتل رساند.


قتل عام اسرای مصری

در جریان بحران کانال سوئز در سال 1956، نیروهای تحت امر شارون، نزدیک به 300 زندانی غیر مسلح مصری را قتل عام کرده و در گورهای دسته جمعی دفن کردند. روزنامه دیلی تلگراف انگلیس پس از 40 سال از این جنایت شاورن و نیروهای تحت امرش پرده برداشت که در آن زمان تنش های بسیاری در روابط مصر و اسرائیل ایجاد کرد.


ترور رهبران فلسطینی

در زمان نخست وزیری شارون تروریسم دولتی اسرائیل پر رنگ تر شد و ترور رهبران فلسطینی جدی تر در دستور کار این رژیم قرار گرفت.

وی با راه اندازی جوخه های مرگ، سیاست حذف رهبران مقاومت را کلید زد. شارون پس از کناره گیری از پست نخست وزیری نیز فعالیت در این جوخه ها را ادامه داد.

شهیدان شیخ احمد یاسین و عبدالعزیز الرنتیسی از رهبران مقاومت فلسطین


ترور شیخ احمد یاسین و عبدالعزیز رنتیسی از رهبران مقاومت اسلامی فلسطین، از جمله بارزترین عملیات ترور در زمان نخست وزیری شارون بوده است.

شارون که مدتها به عنون نماد توسعه طلبی در اسرائیل و اسطوره یهودیان نامیده می شد، به دلیل جنگ لبنان و سیاست های غلط بعدی در زمان وزارت شهرک سازی و وزارت جنگ، اکنون به یکی از متهمان اصلی در تضعیف اسرائیل و قدرت گرفتن حزب الله در لبنان تبدیل شده است.

وی در زمان پیوستن به حزب لیکود و برای جلب آرا در راه رسیدن به مقام نخست وزیری قول داده بود که در صورت انتخاب شدن به عنوان نخست وزیر، ظرف 100 روز کار فلسطین و فلسطینیان را یکسره کند و موقعیت اسرائیل را تثبیت نماید.


ترور اسحاق رابین

قساوت شارون تنها محدود به غیریهودیان نبوده و این ننگ بشریت به دوستان خود نیز رحم نکرده است. بسیاری در اسرائیل شارون را بدلیل نفرت از اسحاق رابین، عامل ترور وی معرفی می کنند.


آریل شارون، اسحاق رابین را به علت امضای پیمان صلح با یاسر عرفات، خائن خوانده بود.


فساد مالی و زمین خواری

در برابر کشتارهایی نظیر صبرا و شتیلا و دیگر قتل عام های شارون، سخن گفتن از فساد مالی شاید به طنز بیشتر شباهت داشته باشد. اما شارون در زندگی خود به جنایت علیه بشریت اکتفا نکرد و مجموعه ای از جنایت، نسل کشی، قتل عام، فساد مالی،رشوه، سوء استفاده از قدرت، فساد مالی فرزندان، دو بار ازدواج و دو بار طلاق، و ... را در کارنامه سیاه خود ثبت کرده است.

"عمری شارون"؛ شریک فساد مالی پدر


عمری شارون، فرزند ارشد شارون، در سال 2008 از سوی دادگاه عالی اسرائیل به جرم تقلب و رشوه در جریان انتخابات حزب لیکود به 9 ماه حبس محکوم و راهی زندان شد. وی و به همراه پدرش با سوء استفاده از نفوذ و قدرت سیاسی، شرکت هایی پوششی تاسیس کردند تا به کاندیداتوری آریل شارون برای رهبری حزب لیکود و نخست وزیری کمک مالی کنند.

خود آریل شارون نیز پس از ورود به کنیست اسرائیل، زمین های بسیاری را در اراضی اشغالی تصاحب کرده و به نام خود زده بود. با تصویب قانون امکان خرید و فروش سرزمین های اشغالی، شارون و دستیارانش وارد عمل شده و بسیاری از اراضی اشغالی را تحت عناوین مختلف به تصرف خود در آوردند.


منبع : http://www.mashreghnews.ir

فرا رسیدن ایام شهادت امام حسن عسكری (ع) تسلیت باد

 

این ایام غمبار را به پیشگاه امام زمان (عج) تسلیت می گوییم

زندگانی حضرت امام حسن عسکری(ع)


امام حسن عسکری (ع) در سال 232هجری در مدينه چشم به جهان گشود. مادر والا گهرش

 سوسن يا سليل  زنی لايق و صاحب فضيلت و در پرورش فرزند نهايت مراقبت را داشت،

 تا حجت حق را آن چنان که شايسته است پرورش دهد.


اين زن پرهيزگار در سفری که امام عسکری (ع) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا

از دنيا رحلت کرد. کنيه آن حضرت ابامحمد بود. صورت و سيرت امام حسن عسکری (ع)

 امام يازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت. ابروهای سياه کمانی، چشمانی

 درشت و پيشانی گشاده داشت. دندانها درشت و بسيار سفيد بود. خالی بر گونه راست داشت.


امام حسن عسکری (ع) بيانی شيرين و جذاب و شخصيتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بی نظير

 برای قرآن مجيد بود. راه مستقيم عترت و شيوه صحيح تفسير قرآن را به مردم و به ويژه برای

اصحاب بزرگوارش - در ايام عمر کوتاه خود - روشن کرد.


دوران امامت به طور کلی دوران عمر 29ساله امام حسن عسکری (ع) به سه دوره

تقسيم می گردد:


دوره اول 13سال است که زندگی آن حضرت در مدينه گذشت.


دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت.


دوره سوم نزديک 6 سال امامت آن حضرت می باشد.

شهادت امام حسن عسگري (ع)

دوره امامت


حضرت عسکری (ع) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود. خلفايی که به تقليد هارون در نشان

دادن نيروی خود بلندپروازيهايی داشتند.


امام حسن عسکری (ع) از شش سال دوران اقامتش، سه سال را در زندان گذرانيد. زندانبان آن

 حضرت صالح بن وصيف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را - به

وسيله آن دو غلام - آزار بيشتری دهد، اما آن دو غلام که خود از نزديک ناظر حال و حرکات

 امام بودند تحت تأثير آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراييده بودند.

 
وقتی از اين غلامان جويای حال امام شدند، می گفتند اين زندانی روزها روزه دار است

و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نياز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمی گويد.


عبيدالله خاقان وزير معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات

 می کرد به احترام آن حضرت برمی خاست، و آن حضرت را بر مسند خود می نشانيد.

 پيوسته می گفت: در سامره کسی را مانند آن حضرت نديده ام، وي زاهدترين و داناترين

مردم روزگار است.


پسر عبيدالله خاقان می گفت: من پيوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسيدم.

مردم را نسبت به او متواضع می يافتم. می ديدم همه مردم به بزرگواريش معترفند و دوستدار

 او می باشند.


با آنکه امام (ع) جز با خواص شيعيان خود آميزش نمی فرمود، دستگاه خلافت عباسی برای

حفظ آرامش خلافت خود بيشتر اوقات، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت.


از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع) يکی نيز اين بود که از طرف خلافت وقت،

اموال و اوقات شيعه، به دست کسانی سپرده می شد که دشمن آل محمد (ص) و جريانهای

 شيعی بودند، تا بدين گونه بنيه مالی نهضت تقويت نشود.چنانکه نوشته اند که

احمد بن عبيدالله بن خاقان از جانب خلفا، والی اوقاف و صدقات بود در قم، و او نسبت به

 اهل بيت رسالت، نهايت مرتبه عداوت را داشت.


نيز اصحاب امام حسن عسکری، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود، کسانی چون

ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعيل نوبختی در بغداد می زيستند،

فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی، پس از شهادت حضرت رضا (ع) معمول داشت،

چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترين نوع درگيری واداشته بود. اين جناح

نيز طبق ايمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی، اين همه سختی را تحمل می کرد،

 و لحظه ای از حراست (و نگهبانی) موضع غفلت نمی کرد.


اينکه حضرت هادی (ع) و حضرت امام حسن عسکری (ع) هم از سوی دستگاه خلافت

 تحت مراقبت شديد و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با ياران

خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دينی خود به آنها مراجعه می نمودند -

 کمتر معاشرت می کردند به جهت آن بود که دوران غيبت حضرت مهدی (ع) نزديک بود،

و مردم می بايست کم کم بدان خو گيرند، و جهت سياسی و حل مشکلات خود را از اصحاب

خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند، و پيش آمدن دوران غيبت در نظر آنان

 عجيب نيايد.


باری، امام حسن عسکری (ع) بيش از 29سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت

و رياست روحانی اسلامی، آثار مهمی از تفسير قرآن و نشر احکام و بيان مسائل فقهی و

جهت دادن به حرکت انقلابی شيعيانی که از راههای دور برای کسب فيض به محضر امام (ع)

 می رسيدند بر جای گذاشت.


در زمان امام يازدهم تعليمات عاليه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی

خاصی را تجديد کرد، و فرهنگ شيعی - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته های

ديگر نيز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون يعقوب بن اسحاق کندی ، که

خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعليمات آن امام، گرديد.


در قدرت علمی امام (ع) - که از سرچشمه زلال ولايت و اهل بيت عصمت مايه گرفته بود -

نکته ها گفته اند. از جمله: همين يعقوب بن اسحاق کندی فيلسوف بزرگ عرب که دانشمند

معروف ايرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است، در مناظره با آن حضرت درمانده

 گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانيد و بعدها از دوستداران و در صف پيروان آن حضرت درآمد.

شهادت امام حسن عسگري (ع)

ماجرای جانشين بر حق امام عسکری (ع)


ابوالاديان می گويد: من خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع) می کردم. نامه های آن

حضرت را به شهرها می بردم. در مرض موت، روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت

 به مدائن تا آنها را برسانم. سپس امام فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی

 شد و صدای گريه و شيون از خانه من خواهی شنيد، و در آن موقع مشغول غسل

دادن من خواهند بود.
ابوالاديان به امام عرض می کند: ای سيد من، هرگاه اين واقعه دردناک روی دهد،

 امامت با کيست؟ فرمود: هر که جواب نامه من را از تو طلب کند.


ابوالاديان می گويد: دوباره پرسيدم علامت ديگری به من بفرما. امام فرمود: هرکه

 بر من نماز گزارد. ابوالاديان می گويد: باز هم علامت ديگری بگو تا بدانم. امام می گويد:

 هر که بگويد که در هميان چه چيز است او امام شماست. ابوالاديان می گويد: مهابت و

شکوه امام باعث شد که نتوانم چيز ديگری بپرسم. رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده

روز برگشتم. وقتی به در خانه امام رسيدم صدای شيون و گريه از خانه امام بلند بود. داخل

 خانه امام، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری را ديدم که نشسته، و شيعيان به او

 تسليت می دهند و به امامت او تهنيت می گويند. من از اين بابت بسيار تعجب کردم

 پيش رفتم و تعزيت و تهنيت گفتم. اما او جوابی نداد و هيچ سؤالی نکرد.
چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود، خادمی آمد و جعفر کذاب را

دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ايستاد، طفلی گندمگون و

پيچيده موی، گشاده دندانی مانند پاره ماه بيرون آمد و ردای جعفر را کشيد و گفت: ای

 عمو پس بايست که من به نماز سزاوارترم.
رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ايستاد. سپس آن طفل پيش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن

جناب را در پهلوی امام علی النقی عليه السلام دفن کرد. سپس رو به من آورد و فرمود:

 جواب نامه ها را که با تو است تسليم کن. من جواب نامه را به آن کودک دادم. پس

 «حاجزوشا» از جعفر پرسيد: اين کودک که بود، جعفر گفت: به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز او را نديده ام.


در اين موقع، عده ای از شيعيان از شهر قم رسيدند، چون از وفات امام (ع) با خبر شدند،

 مردم به جعفر اشاره کردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسيدند: بگو که

نامه هايی که داريم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است؟ جعفر گفت: ببينيد مردم

از من علم غيب می خواهند! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از

 قول امام گفت: ای مردم قم با شما نامه هايی است از فلان و فلان و هميانی (کيسه ای)

که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا.


شيعيانی که از قم آمده بودند گفتند: هر کس تو را فرستاده است امام زمان است اين نامه ها

 و هميان را به او تسليم کن.


جعفر کذاب نزد معتمد خليفه آمد و جريان واقعه را نقل کرد. معتمد گفت: برويد و در خانه

امام حسن عسکری (ع) جستجو کنيد و کودک را پيدا کنيد. رفتند و از کودک اثری نيافتند.

ناچار «صيقل» کنيز حضرت امام عسکری (ع) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به

تصور اينکه او حامله است. ولی هرچه بيشتر جستند کمتر يافتند.


خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نيز در کنف حمايت حق است و

به ظاهر از نظرها پنهان می باشد. درود خدای بزرگ بر او باد.

منبع: پايگاه اينترنتی موسسه تحقيقاتی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

الشريف  www.valiasr-aj.com


کلامی اندک اما بسیار

مقام معظم رهبري

يا رب زغمش تا چند اشکم ز بصر آيد

بنشسته سر راهش ، شايد  ز سفر آيد

تا چند بنالم زار  شب تا سحر از هجرش

كوكب شِمُرم هر شب ، شايد كه سحر آيد

هر دم كه رخش بينم خواهم دگرش ديدن

بازش نگرم شايد يك بار دگر آيد

 از ديده نهان اما اندر دل من جايش

 او را طلبم هر شب شايد كه ز در آيد

با كس نتوانم گفت من راز درون خویش

كز درد غم هجرش دل را چه به سر آيد

مي سوزم و مي سازم از درد فراق اما

تير غم او بر دل افزون ز شمَر آيد

"حيران" به فغان تا کی با محنت و غم همدم

یارب نظری کان شاه از پرده بدر آید

آيا آقاي كروبي و آقاي موسوي اتفاقي فتنه به پا كردند؟

با توجه به اظهار نظراتي كه در داخل شده و در بيرون هم بارها و بارها مورد استقبال قرار گرفته است

بهتر است ما هم سكوت را بشكنيم و به نوبه ي خود جواب آقايان را بدهيم

امروز بعضي ها مي گويند موسوي و كروبي فقط به انتخابات معترض بوده اند و

حوادث تلخ سال 88 از اراده و خواست آنها خارج بوده است و بهتر است نظام نسبت به آقايان

بخشش داشته باشد و از گناه آنان چشم پوشي كند

اين درحالي است كه هيچ گاه از زبان مبارك دلسوزان سران فتنه شنيده نشده است كه چرا افراد مورد

حمايتشان هيچ گاه نگفته اند ما با آشوبگران سر وسري نداريم و حتي بارها از آنها حمايت كرده اند

مگر نه اين است كه فرمايشات مقام معظم رهبري براي همگان حجت است پس اين مدعيان

خط رهبري چرا تا اين لحظه به امر ايشان لبيك نگفته اند؟ آيا پيرو خط ولايت بودن فقط براي زمان

 انتخابات بود و تاريخ مصرفش گذشته است؟

آيا زمان آنقدر گذشته است كه فراموشمان شود كساني مانند عبدالمالك ريگي خود را طرفدار

موج ويرانگر آشوبها معرفي مي كند

و يا سخنان سران رژيم صهيونيستي در حمايت از دوستانشان در داخل ايران را بايد فراموش كنيم

شما بگوييد چه چيز جاي فراموشي دارد؟ اينكه اوباما مسقتيما به آقاي موسوي پيام ميدهد و

از او به خاطر بلوا به پا كردن تشكر ميكند؟

آقاي ضرغامي مي گويد روز 25 خرداد 88 وزير اطلاعات با موسوي تماس گرفت ولي موسوي

پاسخ نداد و گفته بود : >> الان خوابم مي آيد<<   براستي خوابي كه از آن موقع تا به حال طول

 كشيده است تا كي ادامه دارد؟

و در اين ميان اين ماييم كه بايد باور كنيم اين ها همه سوء تفاهم است. اين ماييم كه بايد يادمان

برود در آن زمانها در روزنامه هايشان چه مي نوشتند و چه بزمي در بين دشمنان نظام به راه مي انداختند

هنوز هم تيترهاي روزنامه ي اعتماد ملي از حافظه ي كوتاه مدتمان پاك نشده است كه اين گونه

 مي گوييداز قديم در بين ايرانيان رايج بوده است : مشت نمونه ي خروار است

و اين تيتر روز نامه ي ياد شده در تاريخ 8/2/88 مشتي از خروارها سوء تفاهماتي ست كه ما بايد

 فراموش كنيم

مهدي كروبي

وقتي اتهام به اين سنگيني به نظام وارد ميشود آن هم از سوي شخصي كه سالها جزء نظام

بوده است و به خوبي مي داندچه صدمه ي بزرگي به اعتبار ايران وارد كرده و چه دروغ بزرگي

گفته است و هنگامي كه سر و صداي سايرين بلند مي شود آقاي كروبي در تاريخ 11/2/88 

 ضمن انتشار بيانيه اي حق به جانب مي گويد منظور بنده فقط بحث فقهي بوده است و

 با اثبات اين كه افراد زير 18 سال را نبايد اعدام كرد مي گويد: >>لازم است قانوني در اين

باره تصويب شود<<  

 اين در حاليست كه در طول عمر نظام جمهوري اسلامي هيچ فرد زير 18 سالي اعدام نشده است

  در اين بيانيه كه به بهانه ي پاسخ گويي به روز نامه ي كيهان نوشته شده است مدعي مي شود

در انتخابات سال 84 حق او را پايمال كرده اند يعني تقلب شده است.

البته آقاي شريعتمداري هم دربخشي از بيانيه ي خود اينگونه مي نويسد:

راستي! آقاي كروبي مگر دقيقا در همين روزها رژيم اشغالگر قدس به جرم كودك كشي مورد اعتراض

 و خشم مردم جهان قرار ندارد؟ و مگر نخست وزير رژيم صهيونيستي ادعا نمي كند كه اتهام

كودك كشي را جمهوري اسلامي ايران به اسراييل وارد كرده است؟ بنابراين اگر ادعاي شما

 خطاب به نظام اسلامي كه>>  كودك كشي را متوقف كنيد<<

همصدايي- البته نا آگاهانه – با اسراييل و آمريكا نيست، پس چيست؟

آري دوستان اين را بدانيد مردم چشمانشان از آنچه شما مي انديشيد باز تر و

حافظه ي شان هم قوي تر است

 
  BLOGFA.COM